آرامگاه شمس تبریزی
در این بخش از وب سایت مجله گردشگری تاپ تراول درباره آرامگاه شمس تبریزی خواهیم گفت. برای آشنایی بیشتر با آرامگاه شمس تبریزی اسطوره عشق و عرفان در شهرستان خویدر ادامه با ما همراه باشید.
مولانا ۳۷ سال داشت که با فردی به نام شمس تبریزی ملاقات کرد و به شدت شیفته رفتار و کراماتش شد. از آن پس مولانا شروع به خلق آثاری کرد که در طول زندگیش بسیار نادر بود و در حقیقت این شعرها بهترین اشعار این شاعر را تشکیل می دادند. داستان های زیادی درباره ملاقات شمس با مولانا و انتظار این شاعر بزرگ برای بازگشت شمس روایت شده که حتما باید شعرهای مولانا را مطالعه کنید تا عمق زیبایی آن ها را متوجه شوید.
آدرس آرامگاه : آذربایجان غربی، خوی، محله امامزاده، کوچه شمس تبریزی
شمس تبریزی استاد و پیرو حضرت مولانا بود. امروزه تربت و مسجد شمس تبریزی یکی از جاذبه های گردشگری قونیه به حساب می آید. این مکان تربت و جایگاه شمس است در حالی که مقبره و آرامگاه شمس در ایران و در شهرستان خوی در استان آذربایجان غربی قرار دارد. البته در مورد مکانی که شمس مدفن است اختلاف نظرات بسیاری وجود دارد. 7 مهر ماه به عنوان روز بزرگداشت شمس تبریزی در تقویم رسمی کشور نامگذاری شد.
آرامگاه شمس تبریزی از مکانهای گردشگری و زیارتی خوی در استان آذربایجان غربی که به اعتقاد اکثریت محل مدفن شمس تبریزی میباشد. و همه ساله علاقهمندان شمس تبریزی از خوی و دیگر شهرهای ایران و حتی کشورهای همسایه در مراسمی بزرگداشت این صوفی و عارف را گرامی میدارند.
در کنار این مدفن مناری بزرگ پوشیده از شاخ قوچ وحشی وجود دارد که به برج شمس تبریزی معروف است. منار شمس تبریزی از بناهای منحصربهفرد منطقه است که جهانگردان و گردشگران زیادی را به خود جلب میکند.هر ساله تعداد بیشماری از متصوفان در آذرماه برای انجام مراسم در جوار منار جمع میشوند.
در حال حاضر، کنگره بینالمللی شمس تبریزی همه ساله در شهر خوی برگزار میشود. اولین کنگره بینالمللی شمس تبریزی در خوی سال ۱۳۸۹ با حضور بیش از ۴۰ بازیگر معروف از خانه سینمای ایران چون علی نصیریان، پرویز پرستویی ، هانیه توسلی، حمید جبلی و… و آوازخانیهای شوالیه ایران، شهرام ناظری، و خوانندگان دیگری چون مختاباد، سراج، سالار عقیلی و… و چهره بینالمللی با نام عالیم قاسیم اوف کلید خورد. منار شمس تبریزی به شماره ۹۹۶ در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده است.
زندگی نامه شمس تبریزی
محمد بن علی بن ملکداد تبریزی ملقب به شمسالدین یا شمس تبریزی (زاده ۵۸۲ – درگذشته ۶۴۵ هجری قمری) از صوفیان ایرانی مسلمان مشهور سده هفتم هجری است. سخنان وی را که در مجالس مختلف بر زبان آورده، مریدان گردآوری کردهاند که به نام «مقالات شمس تبریزی» معروف است.
از زندگی شمس تبریزی و احوال شخصی او تا آنگاه که مقالات شمس کشف شد، خبر مهمی در دست نبود. قدیمیترین مدارک درباره شمس تبریزی، ابتدا نامه سلطان ولد و رساله سپهسالار است که گفته «هیچ آفریدهای را بر حال شمس اطلاعی نبوده چون شهرت خود را پنهان میداشت و خویش را در پرده اسرار فرو میپیچید». در کتاب مقالات شمس تبریزی به شرح احوال و معرفی پیشینه خود نپرداخته است، اما میتوان او را از میان توصیفات و خاطرات بازشناخت؛ توصیفاتی که او به مناسبتهای گوناگون درباره افراد و اقوال مطرح میکند.
زندگی و مرگ شمس تبریزی، صوفی مشهور سدۀ هفتم هجری، همیشه در هاله ای از ابهام بوده است. اغلب ما شمس را به واسطۀ مولانا می شناسیم چراکه هیچ زندگی نامه ای از او وجود ندارد و خودش نیز چیزی دربارۀ خودش ننوشت آنچنان که بتوان با استناد به آن چگونگی زندگی او را دریافت. شاید به همین علت است که حتی دربارۀ آرامگاه او نیز ابهاماتی وجود دارد.
معماری منار
مشخص ترین بخش آرامگاه شمس در خوی مناره ای است ساخته شده با شاخ قوچ، به بلندی ۱۴ متر که با مقبرۀ شمس ۱۰ متر فاصله دارد. ساخت این بنا را در روایات عامه و سفرنامه های سیاحان ونیزی به شاه اسماعیل صفوی نسبت می دهند که بعد از شکار یک روزه اش دستور داده کله های قوچ های وحشی را در آن به کار ببندند و از همان کله ها و آجر مناری بسازند.
تصاویر و نقاشی های قدیمی که از آرامگاه شمس به جای مانده نشان می دهد این بنا در ابتدا از ۳ مناره که دور مزار شمس قرار داشتند، تشکیل شده بود. این تصویر را یکی از همراهان سلطان سلیمان هنگام زیارت او از مقبرۀ شمس کشیده است. سبک معماری این برج بسیار به بناهای دورۀ سلجوقی به ویژه بنایی در بردسیر کرمان که به میل قاوردی شهرت دارد، نزدیک است.
سال ها بعد یکی از مناره خراب می شود. وقتی جهانگردان دورۀ قاجار مزار شمس را می بینند در توصیفات خود تنها از دو مناره صحبت می کنند تا این که حدود ۱۲۰ سال پیش یکی دیگر از مناره ها نیز به دلیل آسیب های طبیعی فرو ریخت و بدین ترتیب امروز ما مانده ایم و یک مناره که هنوز هم نمی دانیم برای نشان دادن حرمت شمس است یا قدرت شاه اسماعیل.
آرامگاه شمس در قونیه
علی رغم آن که در همه منابع معتبر از گذشته تا به امروز گفته شده شمس تبریزی در پی آزار و اذیت های اهل قونیه این شهر را ترک کرده و دیگر به آن دیار برنگشته است و مولانا را در شوریدگی رها کرده و خودش نیز هنگام خداحافظی به مولانا گفته بود اگر قونیه را پر از زَر کنی هرگز دیگر به آن جا باز نخواهم گشت، با این حال افلاکی در کتاب مناقب العارفین می گوید که شمس در قونیه دفن شده است. از سوی دیگر بسیاری از مورخان ایرانی و غیرایرانی شرح سفر سلطان سلیمان عثمانی به خوی و زیارت مقبرۀ شمس را به تفصیل نوشته اند اما با این همه چندی است که متولیان صنعت گردشگری ترکیه قویا از موضع افلاکی دفاع می کنند.
شمس تبریزی و مولانا
شمس تبریزی عاشق سفر بود و عمر را به سیر و سیاحت میگذرانید و در یکجا قرار نمیگرفت، چنان که به روایت افلاکی «جماعت مسافران صاحبدل او را پرنده گفتندی جهت طی زمینی که داشته است.» شمس تبریزی در ۲۶ جمادیالثانی ۶۴۲ به قونیه رسید. با مولوی ملاقات کرد و با شخصیت نیرومند و نفس گرمی که داشت مولانا را دگرگون کرد. تا پیش از دیدار شمس تبریزی، مولوی از عالمان و فقیهان و اهل مدرسه بود. در آن زمان به تدریس علوم دینی مشغول بود، و در چهار مدرسه معتبر تدریس میکرد و اکابر علما در رکابش پیاده میرفتند.
با دیدار شمس تبریزی، مولوی لباس عوض کرد، درس و وعظ را یکسو نهاد و اهل وجد و سماع و شاعری شد. برای مردم قونیه مخصوصا پیروان مولانا تغییر احوال او و رابطه میان او و شمس تبریزی تحملناکردنی بود. عوام و خواص به خشم آمدند، مریدان شوریدند و همگان کمر به کین او بستند. شمس تبریزی بعد از شانزده ماه در ۲۱ شوال ۶۴۳ بیخبر قونیه را ترک کرد. اندوه و ملال مولوی در آن ایام بیکرانه بود.
سرانجام نامهای از شمس تبریزی رسید و معلوم شد او در شام است. مولوی فرزند خود سلطان ولد را با بیست تن از یاران برای بازآوردن او فرستاد. شمس تبریزی در ۶۴۴ با استقبال باشکوه به قونیه بازگشت. محفل مولوی غرق شور و شادی و وجد و سماع شد.
اما شادمانیها دیری نپایید، باز آتش کینه و تعصب بالا گرفت و رنجها و آزارها به شمس تبریزی رسید. او با همه عشق و علاقهای که به صحبت مولانا داشت تصمیم به ترک قونیه گرفت. به مولانا میگفت:
«سفر کردم آمدم و رنجها به من رسید که اگر قونیه را پر زر کردندی به آن کرا نکردی، الا دوستی تو غالب بود… سفر دشوار میآید، اما اگر این بار رفته شود چنان مکن که آن بار کردی»
مولانای آشفته بی شمس توانست یک بار او را به قونیه باز گرداند اما باز هم حاسدان قرار را از شمس گرفتند. او این بار چنان سفر کرد که دیگر نشانی از او یافت نشد. به همین علت محل مرگ و تدفین او نیز به درستی مشخص نیست اما شخصیت و جایگاه عرفانی شمس باعث شده که حتی قرن ها پس از مرگش نیز همچنان طرفداران و خواهان بسیاری داشته باشد.